از بواسيل مغزي اپيدمي

9 06 2008

مرا در كنج شلوغ اين مسطتيل سقف دار به يا نظم گرفتن و يا مردن رها كردند. مرا به هرمهاي نوك تيز بر زير استواي تن، محكوم كردند. مرا به استمناي لذت «فقط نمردن» استدلال «زندگي زيباست» تزريق ميكنند. مرا به يوسف مادرقحبه اي تشبيه ميكنند كه برادرانش يكان يكان از درون چاه به هم آغوشي بره اي نيمه جان مي روند و ميگويند: بني آدم اعضاي يك … مرا مرا مرا… تورا با خود نخواهم برد يوسف گون يوسفي ديگر …

لحظه هاي فيلسوف شدن زرد رويان كج صفت تاريخ قاجار از تلويزون نيوش كرده را به تماشاي ابنيه هايي ببر كه هيچ گاه نتوانند بفهمند هرزگي تا چه حد درونشان به بواسيل مغزي بدل گشته …

انسان هاي لحظه اي فيلسوف … انسانهاي خوشحالي با هر فشار هرزه ي دست … انسان هاي بواسيل مغزي اپيدمي.

انسانهائي كه ثبت ميكنند … انسانهائي كه نميدانند فرق يك عكس با يك واقعه چيست … انسانهاي استاتيك سفليس زده ي منظم…